دارم به آينده اى فكر ميكنم كه يه شب بچه ام ازم ميپرسه:
شماها چطور ميتونستيد با وجود تهديد جنگ، زندگى كنيد؟
و احتمالا كلمه ى زندگى رو جورى با تعجب و غلظت بيان ميكنه،كه بفهمم سوالش يه جور استفهام انكاريه.
اما من احتمالا به ياد همچين شبى مى افتم و بهش ميگم:
ما توى خاورميانه،زيربمباران اخبار بد،مى تونستيم از پنجره ى اتاقمون خدا رو پيدا كنيم
و ازش به خاطر نعمتايى كه بهمون داده تشكر كنيم.
و تشكر رو جورى ادا كنم كه مطمئن بشه كنايه اى در كار نيست و بعد ادامه بدم:
مهم نيست تو چه تاريخى از زمان و كدوم جغرافىِ زمين هستى.مهم اينه كه تو هر زمان و مكانى كه هستى بتونى اون پنجره رو پيدا كنى.و در اين صورت حتى اهلِ خاورميانه بودن هم،نميتونه جلوى خوشبختيتو بگيره.
درباره این سایت